خدایی رفتن به گردان تخریب خیلی دل و جرات می‌خواست. از اعزام چند هزار نفری که به لشگر ما میومد شاید 20 نفر داوطلب حضور در گردان تخریب می شدند.

بچه‌هایی که در گردان تخریب فعالیت می‌کردند را می‌توان شجاع‌ترین افراد نامید. کمتر کسی این جسارت را پیدا می کرد تا این گونه با جان و تن خود به صورت مستقیم با مرگ دست و پنجه نرم کند. مطلب زیر از وبلاگ الوارثین است که به بخشی از این دلیرمردی‌ها اشاره دارد:

یکی از شعارهایی که موقع دویدن در دوی صبحگاهی جبهه می‌خوندیم و شادی و شعف خاصی به جمع رزمندگان می‌آورد این شعار بود که با آهنگی خاصی خوانده می‌شد و رزمنده‌ها کلمه آخرش که «نرو» بود با هم تکرار می‌کردند و اون شعار این بود که:

مادرم می‌گفت جبهه نرو

جبهه میری،بسیج نرو

بسیج رفتی تخریب نرو

تخریب رفتی رو مین نرو

رو مین رفتی هوا نرو

هوارفتی زمین بیا

و... این جملات یکی از شوخی های جبهه بود.

از شوخی بگذریم خدایی رفتن به گردان تخریب خیلی دل و جرات می‌خواست. از اعزام چند هزار نفری که به لشگر ما میومد شاید 20 نفر داوطلب حضور در گردان تخریب می شدند و یک عده از این تعداد اندک هم در آموزش های سخت قبل از عملیات فرار رو بر قرار ترجیح می‌دادند و به گردان های رزمی می‌رفتند.

شاید یکی از سخت ترین ماموریت تخریبچی ها، مین گذاری مقابل خط دشمن بود و سخت تر وقتی که دشمن خط رو زیر آتش می‌گرفت و با توپ و خمپاره می‌کوبید و امکان انفجار مین وقت کار گذاشتن مقابل دشمن وجود داشت و کار وقتی دلهره آور بود که از مین های سنگینی مثل مین ام 19 که برای انهدام تانک از آن استفاده می‌شود و حداقل هر کدوم بیش از10 کیلو مواد منفجرهT.N.T داشت استفاده می‌کردی.این ها همه مقدمه بود برای تعریف دو حکایت بود.

شهید رحمان میرزازاده

*حکایت اول:

دشمن برای باز پس گیری فاو یک لحظه آروم و قرار نداشت. نگه داشتن خط پدافندی در فشارهای پی در پی دشمن، دست کمی از عملیات نداشت. تخریب لشگر 10 سیدالشهداء(ع) برای مین گذاری مقابل خط پدافندی 3 کیلومتری در محدوده جاده فاو -البحار و کارخانه نمک مامور شد و در این عملیات مین گذاری، به علت آتشباری دشمن در منطقه و رسیدن موج انفجار به مین های ضد تانک ( ام 19 )که توسط بچه های تخریب کار گذاشته شده بود تعدادی از مین‌ها منفجر شد و در نتیجه انفجار ده ها کیلو مواد منفجره، هفت تن از رزمندگان تخریب به شهادت رسیدند که بههفت تن آل صفا معروف شدند. از این هفت شهید سه نفر از آنها به علت نزدیکی به کانون انفجار ابدان مطهرشون کاملا متلاشی شد. به طوری که بچه ها توانستند از محل انفجار مقداری گوشت له شده و دو تا ران پا پیدا کنند و به معراج شهدا تحویل دهند. در آن شرایط سخت و زیر نور اندک ماه، مجزا کردن تکه های بدن هر شهید کار مشکلی بود ولی به هر ترتیب این بدن‌های پاره، پاره شده به تهران برگشت و تحویل خانواده ها شد.

شهید منصور احدی

*حکایت دوم:

بعد از اتمام کار مین گذاری، بچه های تخریب به مرخصی اومدند. رسم بود بین رزمندگان که قبل از دیدن خانواده خودشان به دیدار خانواده همسنگران شهیدشان می‌رفتند . ابتدا به دیدار خانواده شهدای هفت تن آل صفا رفتیم. خیابان نبرد تهران و دیدار با خانواده شهید رحمان میرزازاده اولین مقصد ما بود. پدر این شهید به گرمی از همسنگران فرزند شهیدش استقبال کرد و هنگام خداحافظی فرمانده ما، شهید سید محمدزینال الحسینی را کنار کشید و در گوشش جمله ای گفت و سید هم برادر محمد رضا جعفری رو صدا کرد و به او گفت جواب بده.

ما هم از نزدیک نظاره گر این سوال و جواب بودیم. پدر شهید میرزازاده سوال کرد که برادر، مگر یک شهید چند تا پای راست داره!؟ و محمد رضا هم با بغضی که در گلو داشت جواب داد. حاج آقا، آخه از شهید شما و شهید احدی و شهید ملازمی در اون تاریکی شب و از داخل چاله انفجار، فقط ما تونستیم دو تا ران پا و چند کیلو گوشت و پوست جمع کنیم، سری و بدنی نبود که قابل تشخیص باشد. بعد جمله ای گفت که گریه همه را درآورد. او گفت :حاج آقا شهید شما در حقیقت سه مزار داره . و شما باید شهید رحمان رو در سه جا زیارت کنی.

 

شهید توحید ملازمی

شهید رحمان میرزا زاده، شهید توحید ملازمی و شهید منصوراحدی در شب ولادت علمدار کربلا قمربنی هاشم(ع) در روز 25 فروردین ماه سال 65 در شهر فاطمیه (فاو) با انفجار مین ام 19 به عرش رفتند و باقیمانده اجزای بدنهای مطهرشان در گلزار شهدای بهشت زهرا در قطعه 53 مهمان خاک شد .




تاریخ : سه شنبه 92/3/28 | 10:45 عصر | نویسنده : ناهید یوسفی | نظر

  • پست بای
  • کوفه
  • کارت شارژ همراه اول